دیگر در کتابهای دبستان آن داستانهای قشنگ وجود ندارد! - کلبه ی دوستی
ساعت 1:37 صبح چهارشنبه 86/12/1 گاو ما ما می کرد،گوسفند بع بع می کرد،سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجا یی ؟شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. ¤ نویسنده: فاطمه
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
خانه
:: بازدید امروز ::
:: بازدید دیروز ::
:: کل بازدیدها ::
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: آرشیو ::
:: اوقات شرعی ::
:: لینک دوستان من::
عشاق*رضا
:: لوگوی دوستان من:: |